جدول جو
جدول جو

معنی قدح خوار - جستجوی لغت در جدول جو

قدح خوار
(پَ)
قدح نوش. می خوار:
گنه آمرز رندان قدح خوار
بطاعت گیر پیران ریاکار.
جامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدح خوار
سوین خوار می خواره، ساغر نوش قدح نوش میخوار
تصویری از قدح خوار
تصویر قدح خوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدم خوار
تصویر آدم خوار
موجود وحشی که گوشت انسان را بخورد، مردم خوار، کنایه از ستمکار
فرهنگ فارسی عمید
(خَ زَ)
مدحت گوی. مدیحه خوان. که در توصیف و تمجید ممدوح اشعار گوید یا برخواند:
سرای اوگه خوان و بساط او گه بزم
ز مدح خوانان خالی ندید هرگز خوان.
فرخی.
چون رای تست باغ و طرب عندلیب آن
بر گل چو مدح خوانت همی مدح خوان کند.
مسعودسعد.
این مدح خوان دعا کندش زآنکه در جهان
کم بود نعمتی که بر این مدح خوان نداشت.
مسعودسعد.
جهان شهریارا اگر پیش تو
چو بنده دو صد مدح خوان باشدی.
(کلیله و دمنه).
در بوستان جان تو شد بنده سوزنی
با ده زبان چو سوسن آزاده مدح خوان.
سوزنی.
چون تو ملکه نبود و چون من
کس ساحر مدح خوان ندیده ست.
خاقانی.
محمودهمتی تو و ما مدح خوان تو
شاید که جان عنصری اشعارخوان ماست.
خاقانی.
بر دست راست و چپ ملکان مادح وی اند
خاقانی از زبان ملک مدح خوان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
ساقی. (آنندراج). قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود
لغت نامه دهخدا
سونخوان آفرینخوان کسی که مدح بزرگی را بخواند شاعر مدیحه گوی: محمود همتی تووما مدح خوان تو شاید که جان عنصری اشعار خوان ماست. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدح کار
تصویر قدح کار
چمانی سوینکار ساغر ده ساقی قدح پیما
فرهنگ لغت هوشیار
باده پیما، باده خوار، شرابخوار، قدح نوش، میگساری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مداح، ستایشگر، مدحت گر، مدیحه گو، مدیحه سرا، مدحت خوان، مدحت سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد